loading...

زمزمه کن

امروز داشتم با اتوبوس برمیگشتم خونه.وسط اتوبوس یه مادری با بچه مثلا ۴ یا ۵ ساله اش واستاده بودن بچه اش دستگیره رو میگرفت و تاب میخورد، مامانش دستش رو کشید که صا...

بازدید : 2
يکشنبه 10 خرداد 1404 زمان : 19:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زمزمه کن

امروز داشتم با اتوبوس برمیگشتم خونه.

وسط اتوبوس یه مادری با بچه مثلا ۴ یا ۵ ساله اش واستاده بودن

بچه اش دستگیره رو میگرفت و تاب میخورد، مامانش دستش رو کشید که صاف واستا. بچه یکم واستاد و دوباره شروع کرد. مامانش دوباره دستش رو کشید و اخم کرد.

بچه مزاحم کسی نبود، به کسی نمیخورد فقط سر جای خودش یه تاب کوچیک میخورد ولی خب با یه ذهن بزرگسال نمیخونه که وسط اتوبوس تاب بخوری پس بچه رو منع میکرد.

داشتم فکر میکردم اگه بچه تاب بخوره بدترین اتفاق ممکن چی میتونه باشه؟ با سرعت کم اتوبوس احتمالا اگه زمین میخورد نهایتا زانوش پوست پوست میشد.

باخودم گفتم اگه من جای بچه باشم و یکی هی دستمو بکشه تا طبق قوانین خودش واستم خیلی اعصابم خورد میشه. شاید یه ترس بیجا از انجام هرکاری بیوفته تو تنم، یه خودانضباطی مزخرف گلوم رو بگیره و همه کارامو نقد کنه.

به خودم گفتم اگه یه زمانی بچه دار شدی، اگه تونستی خودت رو کنترل کنی بذار یه سری کارارو بکنه، بذار یه سری وقتا زمین بخوره ولی خودش تصمیم گرفته باشه.

شاید وقتی بزرگ شد سر گرفتن هر تصمیمی‌جونش به لبش نرسه.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 139
  • بازدید کلی : 139
  • کدهای اختصاصی